ترغیب. (تاج المصادر بیهقی). تمایل نشان دادن. خواستار شدن. میل نمودن. (یادداشت مؤلف). رغبت کردن: رغبت نمودند در آنکه امیر المؤمنین (رض) امام ایشان ایستادگی کند به حقوق خدا که در ایشان است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311). ممکن است که خصم را در قوت... از من بیشتر یابد و بر صحبت و خدمت او رغبت نماید. (کلیله و دمنه). هیچ آفریده در تقدیم خیرات... رغبت ننماید. (سندبادنامه ص 5). در جمله مراد از مساق این سخن آن بود که چنین پادشاه بدین کتاب رغبت نمود. (کلیله و دمنه). اگر رغبت نمایی در خدمت من امین و مرفه باشی. (کلیله و دمنه). رجوع به رغبت کردن شود
ترغیب. (تاج المصادر بیهقی). تمایل نشان دادن. خواستار شدن. میل نمودن. (یادداشت مؤلف). رغبت کردن: رغبت نمودند در آنکه امیر المؤمنین (رض) امام ایشان ایستادگی کند به حقوق خدا که در ایشان است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311). ممکن است که خصم را در قوت... از من بیشتر یابد و بر صحبت و خدمت او رغبت نماید. (کلیله و دمنه). هیچ آفریده در تقدیم خیرات... رغبت ننماید. (سندبادنامه ص 5). در جمله مراد از مساق این سخن آن بود که چنین پادشاه بدین کتاب رغبت نمود. (کلیله و دمنه). اگر رغبت نمایی در خدمت من امین و مرفه باشی. (کلیله و دمنه). رجوع به رغبت کردن شود
یا رحمت آمدن بر کسی. رحمت آوردن. شفقت ورزیدن. مهربانی کردن. ترحم نمودن. رحمت نمودن: حاضران را بروی (حسنک) رحمت آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182). خلق را رحمت همی آمد بر او گرداو نظارگی بسیار شد. عطار. ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. (گلستان). ملکزاده را بر حال تباه او رحمت آمد. (گلستان). سالار دزدان را بر او رحمت آمد. (گلستان). خلق را بر نالش من رحمت آمد چند بار خود نگویی چند نالد سعدی غمگین من. سعدی. چنانش بر او رحمت آمد ز دل که بسرشت بر خاکش از گریه گل. (بوستان). و رجوع به رحمت آوردن شود، باریدن باران. (ناظم الاطباء). آمدن باران. نزول باران. (فرهنگ فارسی معین)
یا رحمت آمدن بر کسی. رحمت آوردن. شفقت ورزیدن. مهربانی کردن. ترحم نمودن. رحمت نمودن: حاضران را بروی (حسنک) رحمت آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182). خلق را رحمت همی آمد بر او گرداو نظارگی بسیار شد. عطار. ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. (گلستان). ملکزاده را بر حال تباه او رحمت آمد. (گلستان). سالار دزدان را بر او رحمت آمد. (گلستان). خلق را بر نالش من رحمت آمد چند بار خود نگویی چند نالد سعدی غمگین من. سعدی. چنانش بر او رحمت آمد ز دل که بسرشت بر خاکش از گریه گِل. (بوستان). و رجوع به رحمت آوردن شود، باریدن باران. (ناظم الاطباء). آمدن باران. نزول باران. (فرهنگ فارسی معین)